شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شبهاي بي ستاره ترينت سحـر نداشت غم نوحه هاي سينۀ تنگت اثر نداشت يوسف ترين غريــبِ خــدا مـاهِ آسمان ازحالِ توسراغ به جزچشمِ تـرنداشت اي حضرتِ صبورترين اي امام صلح ايوبِ صبر طاقتِ صبر اينقدر نداشت شهرِ مدينه بعــدِ علــي خـود گواه بود هرگز زمانه اي ز تومظلوم ترنداشت رد مي شدنــد از رويِ خاكــسترِ دلت اصلاً كسي از آتشِ قلبت خبر نداشت گفتند واجب است حسن سرزنش شود از اجرِ اين فريضه مدينه حذرنداشت بازم غـريبــه ها بــه خدا دوستي نبود دركوچه هاي طعنه تو را نيشترنداشت بر منبرِ رســولِ خــدا صـبِّ مرتضي بر لب خطيب تكه كلامي دگر نداشت يك عمـر خـاطراتِ دلت را ورق زدم جزاشك وآه وغصه وخونِ جگرنداشت از خاطراتِ آتــش و از مـيخِ در بگير تاگوشواره اي كه دگرگوش برنداشت از سينه اي كـه آينۀ سنگ خورده بود تاگيسوئي كـه رنگِ حنايش اثرنداشت ازچادري كه وصله دگرچاره اش نبود ازكوچه اي كه راهِ گريزي دگرنداشت يك شب دوشب نه بلـكه چهل سالِ آزگار كابوسِ كوچه ازسرِتودست برنداشت صد پاره كرده اي جگرت راكريمِ دل وقتي كه دردجائي ازاين خوبترنداشت |